آشنا

آخرین نظرات
  • ۲۹ آبان ۹۴، ۰۱:۳۷ - ناشناس
    :-)
  • ۹ مهر ۹۴، ۰۰:۵۸ - احمدرضا عابدین پور
    !
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴، ۱۱:۲۲ - آبی آسمانی
    :)
  • ۱۷ اسفند ۹۳، ۱۳:۳۸ - آبی آسمانی
    :)

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

دقیقا ساعت ١:١٣ دقیقه بعد از نماز ظهر تو صحن جامع یه گوشه قفل شده بودم به گنبد؛هنذفرى تو گوشم حاج منصور میخوند،

من سال ها منتظر یک ضمانتم***آخر چرا امام رضایى نمى رسد

از من نخواه بیش از این زندگى کنم***وقتى برات کرب و بلایى نمى رسد




_______

کلا ب برکت امام رضاس پست میذارم.آى آى آى

+ ببینید

+ببینید

+ شعبه جدید به زودی افتتاح میشود!

جنسم اگر لیاقت ایوان شدن نداشت *** کاشی طاق سحن گوهرشاد میشوم 

داشتم فکر می کردم ب اینک بطلبه یه مشهد دیگه برم بعد اس بدم دل خیلی ها رو بسوزونم و این حرفا
دیری دیدی دیری دیدی "گوشم زنگید" بعد از سلام احوال پرسی گرم گفت از فردا ظهر تا دوشنبه برنامه ات چیه؟گفتم مگه چطیو؟تقریبا خالی ام!
گفت پایه ای بریم مشهد و دلم جا خورد و ساکت موند و ... .
لختی دیگر دیری دیدی دیری دیدی عه باز خودش بود؛ فیفتی فیقتی شده :-(
در همین حین یاد اون آدمی افتادم ک تاسلام به امام رضا میداد سریع طلبیده میشد، سلام دادم و اذون گفت و وضوم ک تموم شد، با دست خیس و تر دوباره دیری دیدی دیری دیدی ؛ گفت خیلی بی شخصیتی ساکت ببند فردا ظهر آماده باش ... .

وقتی ب حلقه های ضریخت نمی رسم *** حلقه ب گوش پنجره فولاد میشوم


+ ایشالا ب یادتون باشیم
+ اصلا من رو خوب فرضم نکنید؛ اون سریع الاستجابه هس من ک ... .
گریزان از تو به سوى تو ... .




+ اول حرم خواهرت بعد به پابوسى تو،عشقم ... !