آشنا

آخرین نظرات
  • ۲۹ آبان ۹۴، ۰۱:۳۷ - ناشناس
    :-)
  • ۹ مهر ۹۴، ۰۰:۵۸ - احمدرضا عابدین پور
    !
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴، ۱۱:۲۲ - آبی آسمانی
    :)
  • ۱۷ اسفند ۹۳، ۱۳:۳۸ - آبی آسمانی
    :)

اولش خیلی حسرت خوردمو  زمان گذشت و کم رنگ شد ! اما

امشب عکس هاش رسید به دستم ، بازم دلم گرفت وقتی که به اشک هایی خیره شده بودم که از قاب بیرون زده بودن !

از دست هایی که روی چشم های خیس مانده بودند ! البته

راستش را بخواهی دلم نگرفت ! جسمم گرفت آخه ؛ برای دلم یک بلیط گرفته بودم و او رفت و هنوز هم مانده است چه سفر خوشی چه میزبان مهربانی ؛ چه آقا ابراهیمی ؛ چه طلاییه ای ؛ چه فکه و کانال کمیلی ؛ چه بوی مادر مهربانی ؛ چه شلمچه و اروندی ؛ چه شرهانی ؛ چه اشک های جامانده ای ؛ چه تنهایی عجیبی !

.

.

.

واقعا همین !


+
واستاده بودم برای تاکسی ؛ سوار که شدم همین رو شنیدم " لولای شکسته
در را عوض میکنم " ...
حرفم این نیست که شاعره در این مورد خونده ولی دست خدا گرم که همیشه ... .


+ حاج مهدی مختاری داغونم کرد ! خدا حفظش کنه !!!
{صوت سخنرانی صبح و شب رو حتما گیر بیارید }

نظرات  (۱)

سلام
نمیدونم بگم یا نه؟
آقا ابراهیمتون تحویل گرفتن ولی اون چیزی که میخواستم ازش بهم نداد! اصلا شکایتی ندارم، همون که منو راه دادن به فکه برام عجیب بود، همون شبونه قدم گذاشتن به رمل مقتل از سرم زیاد بود. لیاقت همونو هم نداشتم ولی. . .
عجب دلربایی میکنه رفیقت....
پاسخ:
علیک سلام .
.
.
.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">